«مترسک شنی» عنوان اثر طنز نویس برجسته ارمنستان «نحقد میسیسیان» است. که بخش اعظم آن توسط نگارنده به فارسی بر گردانده شده و بزودی ترجمه کامل این اثر را برای چاپ به ناشر خواهم سپرد.
معرفی نویسنده:
«نحقد میسیسیان» در 20 دسامبر 1979 در شهر «مانک هاشر» متولد شد. تحصیلات خود را تا مقطع لیسانس در شهر زادگاه خود ادامه داد و مدرک لیسانس اقتصاد خود را از دانشگاه «یازر» دریافت نمود. اما به جای فعالیتهای اقتصادی و مشاغل دولتی روی به طنز نویسی آورد و در نشریات محلی چندین ستون طنز نوشت که برای وی شهرت و ثروت فراوانی را به همراه آورد. چندی پیش مجموعهای از طنزهای وی در کتابی با عنوان «مترسک شنی» منتشر شد که در یک سال به چاپ چهاردهم رسید. تاکنون هیچ اثری ازاین طنز پرداز شوخ طبع به فارسی برگردانده نشده است. «نگارنده» افتخار دارد ضمن معرفیاین نویسنده طنز پرداز به خوانندگان فارسی زبان برای اولین بار بخشهایی از آثار وی را که ترجمه شده به پیشگاه شما مخاطبان گرامی عرضه میدارد.
زندانی وجـدان [1]
نوشته: نحقد میسیسیان
ترجمه: حسین مقدسینیا
شما وجدان دارید یا ندارید؟ ممکن است بعضیها فکر کنند عجب سؤال مسخرهای همانطور که همه آپاندیس و اسم و آرزو دارند وجدان هم دارند. وجدان که مثل عقل نیست بعضیها داشته باشند و بعضی ها هم نه!
در پاسخ این بعضیها باید گفت درست است که همه انسانها همانطور که آپاندیس و اسم و آرزو دارند وجدان هم دارند. ولی باور کنید خیلی از انسانها همانطور که آپاندیس خود را عمل و اسم شان را فراموش میکنند و آرزویشان را به باد میدهند؛ وجدان خود را عمل میکنند و فراموش میکنند و به باد میدهند.
برای کسانیکه علاقمند هستند بدانند جای دقیق وجدان کجاست باید بگویم وجدان جایی بین قوزک و پاشنه پای چپ است که با یک عمل ساده میتوان آنرا در آورد و دور انداخت! حالا این وجدان که به قاضی درونی معروف است و تنها کارش عذاب دادن انسان است چگونه قضاوت میکند؟!
انسان تا زمانی که دست از پا خطا نکرده است سرو کارش با وجدان نمیافتد. همانطور که تا زمانی که ورزش نکند آپاندیسش اوت نمیکند. اما به محض اینکه مرتکب گناهی شود یا حقی را ناحق کند و خلافی انجام دهد و قانونی را زیر پا بگذارد. بلافاصله دچار تورم وجدان میشود و از سوی وجدان به دادگاه درونی کشیده میشود.
وجدانها معمولاً خودشان وجدان ندارند. به همین دلیل است که همیشه صاحب خود را به اَشَدِ مجازات محکوم و به جبران گناه و پرداخت خسارات و اظهار ندامت مجبور مینمایند. و تا زمانی که فرد نخواهد جبران مافات کندو آب ریخته را به جوی باز گرداند و مقاومت کند. وجدانش مدام او را عذاب روحی میدهد و او را بیرحمانه شکنجه مینماید تا اینکه بالاخره قاتل برود خودش را به پلیس معرفی کند و بگوید که دوستش را داخل رودخانه هول داده است.
پسر به پدرش بگوید پولی را که برای شهریه دانشگاه از وی گرفته بود خرج اتینا کرده و دزدکی سیگار هم میکشد! زن به شوهرش بگوید پیراهن گران قیمتش را باد از روی طناب رخت نبرده بلکه او موقع اتو زدن آنرا سوزانده! و مرد هم برود پیش کشیش و اعتراف کند که چهل مرتبه زنش را کتک زده، ده بار به دوست دخترش دورغ گفته، دوچرخه پسر همسایه را دزدیده و فروخته! تا همه با خیالی راحت و وجدانی آسوده دوباره به زندگی خود ادامه دهند. اما من یک سال است که زندانی وجدانم هستم و هر روز شکنجه میشوم چون جرأت نمیکنم بروم پیش تنها کشیش روستا اعتراف کنم که آنکسی که در مراسم جشن به او ندانسته تنه زد و او را داخل استخر انداخت من بودم؛ صاحب اتومبیلی که جلوی در پارکینگ منزل وی پارک شده بود و کشیش نتوانست خودش را به موقع به مراسم برساند من بودم که جای پارک پیدا نکردم! هنگام مراسم خاکسپاری لئون آن سنگی که به سر کشیش خورد و سرش را شکست من برای دور کردن کلاغها پرتاب کرده بودم!